برخاستن به تعظیم. (آنندراج) ، نمو کردن. نشو و نما کردن. بالا کردن: قد میکشد حسود که بیمار شد مسیح اما همان حکایت سرو است با کدو. مسیح کاشی (از آنندراج)
برخاستن به تعظیم. (آنندراج) ، نمو کردن. نشو و نما کردن. بالا کردن: قد میکشد حسود که بیمار شد مسیح اما همان حکایت سرو است با کدو. مسیح کاشی (از آنندراج)
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ز رستاق هذیان قدم میکشم به شهر بلاغت گذر میکنم. ملافوقی (از آنندراج). رجوع به قدم گشادن شود
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ز رستاق هذیان قدم میکشم به شهر بلاغت گذر میکنم. ملافوقی (از آنندراج). رجوع به قدم گشادن شود
پایین کشیدن پایین انداختن، رکاب کشیدن حرکت کردن، بسر کشیدن نوشیدن شراب و مانند آن، جذب کردن، یا دم در کشیدن ساکت شدن، محو کردن نابود ساختن، با سپاه حرکت کردن
پایین کشیدن پایین انداختن، رکاب کشیدن حرکت کردن، بسر کشیدن نوشیدن شراب و مانند آن، جذب کردن، یا دم در کشیدن ساکت شدن، محو کردن نابود ساختن، با سپاه حرکت کردن